جمعه به شیراز پرواز دارم، تا رسیدم باید زنگ بزنم تاکسی بیاد دنبالم برم فیروزآباد؛ بیشتر تفریحات کودکیم در دشت و کوه این منطقه گدشته، خاطرات زیبایی دارم از سیزده بدرهایی که در آقام شهید داشتم تا شبهای بهاری که میان دوراهی میمند قدیم با مرحوم مهندس هوشیار (فرماندار خرامه) دور ذغالهای گداخته می نشستیم تا صبح.
باران بهاری که می زند به این خاک بوی نمناکش عاشقی می آورد.
حالا اینجا بندرلنگه نشسته ام و می نویسم.
سعودی که بودم در مدینه رفتم مکتبه جریر، کتابی خریدم با عنوان Perfect Persentations از انتشارات انگلستان است؛ می خواهم ترجمه اش کنم و چاپش کنم؛ مطالب جالبی دارد به درد بچه های درس شیوه ارایه می خورد.
برنامه امسال ام نگارش کتاب اصول سرپرستی و ترجمه کتابی ایه که گفتم.
امیدوارم که بشه.